جدول جو
جدول جو

معنی خرمن کلا - جستجوی لغت در جدول جو

خرمن کلا
(خَ مَ کَ)
دهی از دهستان دشت سر بخش مرکزی شهرستان آمل، واقع در هزاروپانصدگزی خاور آمل و یک هزارگزی شوسۀ آمل به بابل. دشت، معتدل، مرطوب. آب از رودگرمرود هراز. محصول آن برنج، صیفی، حبوبات. شغل اهالی زراعت. راه آن مالرو. در تابستان اغلب سکنه به ییلاقات چلاو می روند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
خرمن کلا
از توابع دهستان دشت سر آمل
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خرمن پا
تصویر خرمن پا
نگهبان خرمن که خرمن غله را می پاید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خرمن کوب
تصویر خرمن کوب
دستگاه، کارگر یا چهارپایی که غلۀ درو شده را می کوبد تا کاه از دانه جدا شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خرمن گدا
تصویر خرمن گدا
کسی که برای گدایی بر سر خرمن ها می رود، گدای سر خرمن
فرهنگ فارسی عمید
(دَ کَ)
دهی است از دهستان مشهد گنج افروز بخش مرکزی شهرستان بابل. واقع در 17هزارگزی جنوب بابل و سر راه فرعی بابل به بابل کنار، با 2280 تن سکنه. آب آن از رود خانه بابل و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(خِ / خَ مَ نِ گُ)
معشوق، سرین معشوق. (آنندراج) :
آغوش مرا محرم آن خرمن گل کن
موی کمرت طاقت این بار ندارد.
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(خُ کَ)
دهی است از دهستان بالاتجن بخش مرکزی شاهی، واقع در 24هزارگزی باختر شاهی. این ناحیه در دشت واقع است با آب و هوای معتدل و مرطوب. آب آن از رود خانه تیلن دره و محصول آن برنج و پنبه و غلات و صیفی و مختصر ابریشم. شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(گَ نَ)
دهی است از دهستان بارفروش. (ترجمه سفرنامۀ مازندران و استرآباد رابینو ص 157)
لغت نامه دهخدا
(شِ مِ کَ)
دهی از دهستان جلال ازرک بخش نور شهرستان بابل. محصول آنجا برنج و صیفی وغلات و نیشکر. سکنۀ آن 210 تن. آب آن از رود خانه کاری تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(قُ)
دهی است از دهستان بابل کنار بخش مرکزی شهرستان شاهی. واقع در 25500گزی جنوب باختری شاهی و 11000گزی باختر شیرگاه. موقع جغرافیایی آن دامنه و معتدل مرطوب مالاریائی است. سکنۀ آن 550 تن وآب آن از رود خانه بابل و محصولات آن برنج، نیشکر، ابریشم، غلات، کتان، صیفی و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایعدستی زنان بافتن پارچه های ابریشمی و نخی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(زَرْ ری کَ)
دهی از دهستان گیل خواران است که در بخش مرکزی شهرستان قائمشهر و ده هزارگزی شمال خاوری جویبار واقع است و 500 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(خِ / خَ مَ)
نام کوهی است که کوههای احمری از سمت جنوب به سیاه کوه و این کوه متصل است و از کوههای منطقۀ فارس می باشد. (از جغرافیای غرب ایران ص 33)
لغت نامه دهخدا
(خِ / خَ مَ نِ گَ/ گِ)
کنایه از تودۀ غله ای است که خوشه چینان جمع کرده باشند. (برهان قاطع)
لغت نامه دهخدا
(اَ مَکْ کَ)
موضعی به هرهزپی از اعمال آمل. (سفرنامۀ مازندران و استرآباد رابینو ص 113 بخش انگلیسی)
لغت نامه دهخدا
(رُ کَ)
دهی از دهستان تالارپی بخش مرکزی شهرستان شاهی. سکنۀ آن 1950 تن است. آب آن از رود خانه تاخلاروچاه. محصول عمده آنجا پنبه و کنف و غلات. این ده شامل آبادیهای: بالادسته، پایین دسته، پهن حاجی تنبلا. برجی خیل، دینه سر، کالش کلا می باشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خرمن غله
تصویر خرمن غله
راژ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرمن کوب
تصویر خرمن کوب
افزار و دستگاهی که با آن خرمن را کوبند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرمن پا
تصویر خرمن پا
مراقب خرن: (بپا) خرمن
فرهنگ لغت هوشیار
نام مرتعی در آمل
فرهنگ گویش مازندرانی
کوزه ی بزرگ محتوی قورمه
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع جلال ازرک جنوبی شهرستان بابل
فرهنگ گویش مازندرانی
روستایی از دهستان بلده ی کجور
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع کجرستاق نوشهر، از توابع کج رستاق نوشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان جلال ازرک جنوبی بابل
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان بالا خیابان لیتکوه بخش مرکزی آمل
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان بابل کنار بابل
فرهنگ گویش مازندرانی
از دهات بابل
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان دو هزار تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی
خرمن گاه
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان لاله آباد بابل
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان کیاکلای قائم شهر، از توابع دهستان گنج افروز بابل
فرهنگ گویش مازندرانی
روستایی از دهستان هراز پی شمالی آمل
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان بالا تجن قائم شهر
فرهنگ گویش مازندرانی
ظرفی است سفالی و با حجم زیاد که تا لبه آن را در زمین فرو برند
فرهنگ گویش مازندرانی